جدول جو
جدول جو

معنی راحت رسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

راحت رسیدن(تُ کَ دَ)
آسایش یافتن. (ناظم الاطباء). آسودگی رسیدن. مقابل رنج رسیدن:
باری بچشم احسان بر حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت رسد گدا را.
سعدی.
گر گزندت رسد ز خلق مرنج
که نه راحت رسد ز خلق نه رنج.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاقت رسیدن
تصویر طاقت رسیدن
کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(تَصْ کَ / کِ دَ)
بخشایش و عفو رسیدن. مغفرت آمدن:
بخوان تا بخواند دعایی براین
که رحمت رسد زآسمان بر زمین.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(تُ نِ / نَ دَ)
آسوده کردن. شاد کردن. (آنندراج). آسایش دادن:
گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت می فزایی.
سعدی (بدایع).
راحت از مال وی بخلق رسان
تا همه عمر و دولتش خواهند.
سعدی.
پسر را نکو دار و راحت رسان
که چشمش نماند بدست کسان.
سعدی (بوستان).
چو مردان ببر رنج و راحت رسان
مخنث خورد دسترنج کسان.
سعدی (بوستان).
خور و پوش و بخشای و راحت رسان
نگه می چه داری ز بهر کسان.
سعدی (بوستان).
حکما گفته اند هر که را رنجی بدل رسانیدی اگر در عقب آن صد راحت برسانی ایمن مباش. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آسایش دهنده. (آنندراج) :
گر زخم یافته دلت از رنج بادیه
دیدار کعبه مرهم راحت رسان شده.
خاقانی.
بر سر رگهای بازوی رباب
نشتر راحت رسان آخر کجاست.
خاقانی.
دوست بود مرهم راحت رسان
گرنه رها کن سخن ناکسان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ)
کنایه از سرانجام یافتن. (آنندراج) :
چو کار زراچه به راحت رسید
به راحت رسد کار خزرانیان.
نظامی (از آنندراج و گنجینۀ گنجوی چ ارمغان ص 51)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاقت رسیدن
تصویر طاقت رسیدن
نهایت رسیدن تاب و توان تمام شدن طاقت
فرهنگ لغت هوشیار